- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
ای بــا تــمـام هـستی خـود یـاور عـلی در بیت وحی حامی و هـمسـنگـر علی چون شد که در بهار جوانی خزان شدی ای یـاس مصــطـفـی گـل نیـلوفـر علی با دفـن مخـفـیــانه ی تـو، در دل زمین هفت آسمان خـراب شــده بر ســر علی وقتی نفـس به قلب تو پیــــچید پشت در می خواست روح ،پر زند از پیکرعلی با تـازیانــه اجـر رســالت بــه دست تـو تقـــــدیـم شد به پیش دو چشم تـر عـلی درلحظۀ غـــروب غـم انگیــز کـوچ تو گـوئی رسیـده بــود شـب آخـر عـــلــی دست خـدائی تو، چــو از کـار اوفـتــاد نیـرو گرفت خـصم ستم گــســتـــر علی یارب چه میشود که گذارم به باغ وحی صـورت به قــتـــلگاه گـل پــرپـر عـلی وقتی که گـــوشواره زگوش تو شد جدا افـتـاده لـرزه بر بــدنِ، دخــتــــر عـلی ای اولیـــــــن شهیده ی راه علی بمـان آخر به خـاطر ه دل غـــــــم پرور علی ای طایـر شکسته پـرِ بوستــــان وحی اینــــــسان غـریبانه مـرو از بـر عـلـی «میثم» بر آستـــــان ولایت نظاره کن بی فـــاطمه شـکـسـته شده محور عــلی
: امتیاز
|
تشیع جنازه حضرت زهرا سلام الله علیها
نــیـمــه شب تـابـوت را برداشـتـند بـــار غـــم بر شـانـههــا بگـذاشتند هـفـت تن، دنبـال یک پیکر، روان وز پـی آن هفت تن، هــفت آسمان این طــرف، خیـل رُسُـل دنـبـال او آن طــرف احـمد به اسـتـقـبـال او
: امتیاز
|
تشیع جنازه حضرت زهرا سلام الله علیها
گذشـته نیـمـه اى از شب، دریـغــا رسـیده جـانِ شب بـر لب، دریـغا چـراغ خـانه مولاست، خـامــوش که شـمع انـجمن آراست خامـوش فـغـان تا عـالـم لاهـوت مى رفـت به روى شانه ها، تابـوت می رفت على زین غم چنان مات ست ومبهوت که دستـش را گرفته دست تابـوت شگفـتا! از عـلى، بــا آن دلــیـرى کـنـد تـابـوت زهـرا، دستـگـیـرى به مژگان تـرش یاقـوت مى سُفـت سرشک از دیده مى بارید ومی گفت که اى گل نیستى تا بـوت بــویـم مـگـر بـوى تـو از تـابــوت بـویـم جـدا از تـو دل، آرامـــى نــــدارد عـــلـى بـــى تـو دلارامـى نــدارد چنان درماتمش از خویش میرفت که خون ازچشم غیر و خویش میرفت کــه دیـده در دل شب، بلـبــلى را که زیـرِ گـل نهـان سـازد گـلى را ز بیتابى، گریبان چـاک مى کــرد جهـانى را به زیـر خـاک مى کرد على با دست خود، خشت لحد چید بـسـاط مـــاتـم خود تــا ابــد چـیـد دل خود را به غم دمساز مى کرد کفـن از روى زهـرا بـاز مى کرد تو گویى ز آن رخ گردیـده نـیـلى به رخـسار على مى خورد سیـلى! على، در خاک زهرا را نهان کرد نهان در قطره، بحر بى کران کرد گُل خود را به زیر گِـل نهان دیـد بــهـار زنــدگـانى را، خـزان دیـد شد از سوز درون، شمع مزارش علـى بــا آب و آتــش بـود کـارش چنان ازسوز دل، بی تاب مى شد که شــمع هـسـتـىِ او، آب مى شـد غـم پـروانـه اش، بی تـاب مى کـرد على را قطره قـطره آب مى کـرد چو بر خاک مزارش دیده میدوخت سراپا در میان شعـله مى سـوخت مگر او گیرد از دست خدا، دست که دشمن بعد او، دست على بست
: امتیاز
|